باغ امید

دلنوشته

دوست دارم فقط همین

باغ امید

در حلقه ى زلف تو هر دل خطرى دارد

زيرا كه سر زلفت پر فتنه سرى دارد

 

بر آتش دل آبى از ديده همى ريزم 

تا باد هواى تو بر من گذرى دارد

 

من در حرم عشقت همخانه ى هجرانم

در كوى وصال آخر اين خانه درى دارد

 

تو زاده ى ايامى مردم نبود زين سان

اين مادر دهر الحق شيرين پسرى دارد

 

از تو به نظر زين پس قانع نشوم مي دان

  زيرا كه چو من هر كس با تو نظرى دارد

 

تلخى غمت خوردم باشد سخنم شيرين

اى دوست ندانستم كاين نى شكرى دارد

 

جايى كه غمت نبود شادى نبود آنجا

انصاف غم عشقت نيكو هنرى دارد

 

در مذهب درويشان كذب است حدي آن

  كز عشق سخن گويد وز خود خبرى دارد

 

كردم به سخن خود را مانند به عشاقت

 چون مرغ كجا باشد مور ارچه پرى دارد

 

من بنده بسى بودم در صحبت آن مردان

عيبم نتوان كردن صحبت ارى دارد

 

نوميد مباش اى سيف از بوى گل وصلش

در باغ اميد آخر هر شاخ برى دارد



+ هک شده در: 11 / 1 / 1390برچسب:,ساعت 3 ازقلب گلبرگ |